بابایی مامانی خوبم ...

دوستون دارم ............................................................


چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت ؟

 

 

" حمید مصدق "
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,

|
 
ای کاش ...

کاش هفت ساله بودم پدر

روی نیمکت چوبی می نشستم

مداد سوسماری در دست

با صدای تو دیکته می نوشتم

تو می گفتی بنویس دلتنگی

من آن را اشتباه می نوشتم

اخمی برچهره ات می نگاشتی ومن به جبران آن

دلتنگی را هزاربار می نوشتم ...

 

 

چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,

|
 
پدرم ای که وجودم از تو ، روزت مبارک ...

روز پدر,تاریخ روز پدر,روز پدر 91,تاریخ روز پدر 91,روز پدر 1391

پدر دستات برام گهواره بودن                 دو چشـمونت چراغ خونه من

بجز تو از همـــه دنیا بریدم                   کسی رو مثل تو عاشق ندیدم

ببـــوســــم پینــه دســتاتُ بابا               ببوسم صورت چون ماتو بابا

نشــسته روی موهات برف پیری         الــهی مـــــن بمـــــیرم تو نمیری

پدر ای قبـــله راه سعادت                       کنارت بودنه واسم عبادت

"تو رو هم چون نفسها دوس دارم          نذار در حســرت چشــمات ببارم"

 

پدرم هر وقت ميگفت " درست ميشود "...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!

 عکس   تصاویری دیدنی از هیجان کودکانه

"می گویند مرد ساختن از پسر کاری مردانه است و از ابتدای خلقت بشر این وظیفه ی پدر بوده که پسرش را مسولیت پذیر ، مهربان، شجاع و شرافتمند بار بیاورد.پسر با عشقی بی حد و مرز و روحی ماجراجو به این دنیا قدم می گذارد و سفر به سوی مردانگی را خیلی زود آغاز می کند یعنی با اولین باری که پسری به پدرش نگاه می کند و می گوید: «من هم می خواهم مثل او باشم!!»"

«درسهای زندگی از پدر به پسر هری هریسون »

یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,

|
 
همه کودکانه هایم...

یاد داری خاطره یک باغ بود

سینه از عشق شقایق داغ بود

دست غم آن روز ها کوتاه بود

دفتر انشا چراغ ماه بود

فصل تابستان چه حالی داشتیم

روی زلف ماه گل می کاشتیم

کرت سبز خاطره یکرنگ بود

کی دل ما مثل الآن سنگ بود …

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

|
 
کودک پنهان ما...

1
این بچه را هی سرکوب کردم
پارک می خواست
گفتم بشین اینجا آدم ها بزرگ که می شوند
حق ندارند تاب و سرسره بازی کنند
بزرگ که می شوند
پارک فقط می شود جایی برای قدم زدنشان
یک دوربین بردارند و
از گل و گیاه و دار و درخت
و نهایتا خودشان عکس ِ دست ِ جمعی بگیرند ..

این بچه تنها مانده
وقت هایی که فقط یک آب نبات چوبی قرمز از من می خواست
گفتم نه
این جا آدم ها بزرگ که می شوند
اگر آب نبات قرمز بخورند
حرف می آید پشت سرشان
اینجا آدم ها آب نبات های ریز میخورند
که دیگران نفهمند و
دهانشان رنگ نگیرد مبادا ..

این بچه دلش دویدن و چرخیدن و جیغ زدن میخواست
این بچه گریه که می کرد شب ها
من کار داشتم که حتی نازش را بکشم ..

این بچه دلش میخواست بازی کند
گرگم به هوا , شش خانه , هفت سنگ , ..
دلش میخواست چشم بگذارد و بشمارد تا خود ِ بیست
دلش هیجان می خواست ..

این بچه مدت هاست حرفی نمی زند ...

کودکم را گم کردم !
شاید هم کودکی ام را ! ..

12

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

|
 
و خدایی که در این نزدیکیست!!!

 

 

معلم برای سفید بودن برگه نقاشیم تنبیه ام کرد

وهمه به من خندیدند...


اما من
خدایی را کشیده بودم

که همه میگفتند دیدنی نیست..!.

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,

|
 
می خواهم بازگردم به کودکی !

می خواهم     بازگردم به کودکی

به لحظه های پر نشاط

میان دستهای مادرم

دوباره باز   بغل شوم .

به یاد آبنبات چوبی ام

دوباره باز     بخندم و شِکر شوم .

خدا خدا     شود که من

سوار لحظه ها شوم ؟         به کودکی سفر کنم ؟

نقاشی های بسیار زیبا از کودکان اثر Richard Ramsey

چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,

|
 


مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را در دریا انداخت تا شیرین شود!....


 

tiger

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بابایی مامانی خوبم ... و آدرس ariankoochooloo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شکیبایی
.:سر در گم:.
Elahe Eshg
به نام بانی عشق
آسمان آبی
عاشقانه
تنهایی
لیلی و مجنون
عشق مقدس
mylove
تنهاترین بغض
بیا پول بگیر
وی پی ان و ساکس مجانی و رایگان
بهترین وب جهان
هم نفس
وبلاگ عاشقانه
کاش یکم بارون بگیره
لحظات عاشقی من
شب بارانی
صدای سکوت
ارتش سرخ ایران
دنیای دامپزشکی
جک
سایت شخصی آرین صحرانورد
سایت تفریحی دیوونه ها
بلکلاو
خرید بک لینک
ردیاب خودرو

 

 

چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت ؟
ای کاش ...
دلتنگ کودکی ...
پدرم ای که وجودم از تو ، روزت مبارک ...
همه کودکانه هایم...
کودک پنهان ما...
و خدایی که در این نزدیکیست!!!
می خواهم بازگردم به کودکی !
یاد کودکی ...
امروز ، امروز است ...
مادر فرشته ی خوبی و مهربانی روزت مبارک ...
آرزویی کن گوش های خدا پراز آرزوست و دستهایش پر از معجزه ...
پا به پای کودکی ...
مگه اشک چقدر وزن داره ؟ که با جاری شدنش اینقدر سبک میشیم ؟
رقص کودکی در آسمان دل‌ها ...
قطار ...
فقر و ثروت .....
عصبانیت و عشق ...
پیرمرد وفادار ...
قدرت عجیب یک کودک خردسال و احساسات مردم ...
همه ی مادر و پدر های دنیا ...
داستان”باباجون فقط …
چقدر بزرگ شدی ؟
زندگی باید کرد ....
کودکی ها بازگرد ...
بخند مثل کودکی هایت ...
باز هم کودکی ...
پدر و پسر ....
قدردان باشیم ...
دلتنگی ...
زندگی ...
خوب من

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی



کد آهنگ